دانشکده داروسازی شهید بهشتی ورودی 88
سلام.........................................
به سایت کیمیاگران دانشکده داروسازی شهید بهشتی(ورودی88)خوش آمدید


برای ورود روی دکمه ورود کلیک کنید.......................................
اگر عضو نیستید مراحل عضویت رادر 30 ثانیه طی کنید..........

این انجمن متعلق به بچه های دانشکده داروسازی88میباشد...................
دانشکده داروسازی شهید بهشتی ورودی 88
سلام.........................................
به سایت کیمیاگران دانشکده داروسازی شهید بهشتی(ورودی88)خوش آمدید


برای ورود روی دکمه ورود کلیک کنید.......................................
اگر عضو نیستید مراحل عضویت رادر 30 ثانیه طی کنید..........

این انجمن متعلق به بچه های دانشکده داروسازی88میباشد...................
دانشکده داروسازی شهید بهشتی ورودی 88
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.

دانشکده داروسازی شهید بهشتی ورودی 88

به انجمن داروسازان خوش آمدید
 
HomeLatest imagesSearchRegisterLog in

 

 شاید

Go down 
AuthorMessage
شمسی

شمسی


تعداد پستها : 3
تشکر : 3
Join date : 2010-02-09

شاید Empty
PostSubject: شاید   شاید I_icon_minitimeWed Jun 16, 2010 2:20 pm

داشتم می خندیدم
که کبوتران آمدند
داشتم گریه می کردم که ابرها باریدند
داشتم قدم می زدم که آرام آرام بادی وزید
داشتم تند تند می رفتم که چاله ای دیدم
چاله ای از جنس همان کبوترانی که آمده بودند
ازجنس همان ابرها.همان باد
از جنس خودش
میخواستم از روی آن چاله بپرم
حقیقت را حس نکنم
نخواستم دیگران بدانند که من میخواهم آن حقایق را بدون کمترین توجه پشت سر بذارم
ولی پریدم
در وسط راه. همان جایی که حس کردم که پریدم خوابم برد
من در آن جا دیدم که کبوتران آمده اند
دوباره آمده اند
گفتم که این بار هم نمی خواهند که من بپرم
از وسط راه مزاحمم می شوند
از ترس آن کبوتران گریه کردم
حس کردم که که چاله پر شده است از اشکهای من و کبوتران دارند به من می خندند
ولی نه دوباره باران باریده بود
خندیدم
بیش از اندازه خندیدم
باد هم در آن هنگام به من خندید
گیج شده بودم
می ترسیدم
از آن می ترسیدم که نکند کبوتران
باران.باد یا همان چاله ای که از همه بهتر به واقعه تسلط داشت حقیقت آن دیوانگی ام را برای دیگران تعریف کنند
رو به ته چاله کردم
در آن لحظه تعادلم را از دست دادم
در آنجا بود که ناگهان جهانی دیگر جلوی چشمانم دیده شد
من کنار چاله دراز کشیده بودم
خوابم برده بود
هیچی یادم نمی آمد
فقط یادم می آمد که من گریه کرده بودم
آن چاله پر نشده بود
ولی گونه هایم خیس بودند
از آن روز هیچی یادم نمی آید
شاید من مرگ را حس کرده بودم
شاید
Back to top Go down
 
شاید
Back to top 
Page 1 of 1

Permissions in this forum:You cannot reply to topics in this forum
دانشکده داروسازی شهید بهشتی ورودی 88 :: فرهنگی و هنری :: کارهای فرهنگی و هنری-
Jump to: